داستان ترسناک:قبیله ی قالبگیر(جن اسیر کدخدا رو ازاد کردم)کدخدا با اسیری از جن پولدار شده بود اما....
داستان ترسناک:مَدح برای اجنه(پیر مردی با اجنه عهد داشت که براشون مدح بخونه)
داستان ترسناک:نجات بچه جن(تله ایی برای شکار اجنه)
داستان ترسناک:دوهولپا موجودی که ثمره ی همخوابی انسان ورپتایل(موجودی که فقط یکی ازش دردنیا بود ودیدم)
داستان ترسناک:عهد با صعور(ماجرای مردی که خانه ایی خرید قبیله ایی در اون ساکن بودن...)
داستان ترسناک:تقاص همدستی با دعانویس(زنی به اسم صابجان دعانویسه که از پسر بچه ی فقیری کمک گرفت)
داستان ترسناک:تکلم با دیو های خشک سالی(بهلول روستای ما مردی دانا و توانا)
داستان ترسناک:هجامین قبیله ایی قدرتمند (روستای ما بخاطر گنج پادشاه اجنه، شد معدن اجنه)
کشف این انسان، تصور ما از دنیا را تغییر داد...🌌
داستان ترسناک:حریم کفار(ماجرای چند پسر که قصدداشتن با اجنه ارتباط بگیرن)دزدکی وارد خونه ایی شدن
داستان ترسناک:اجنه خدا نشناس اما نمک شناس.اجنه تخم مرغ را به عنوان هدیه به همدیگه میدن
داستان ترسناک:تسخیر3 قبیله ی قاموت،مسلک،قادر(پسر بچه ایی برای پول ثروت وارد دنیای ماورا شد)
داستان ترسناک:کمک از اجنه ی مسلمان در قحطی(اجنه به شکل افرادی که مُرده بودن برای اهالی غذا میاوردن)
داستان ترسناک:دیدار با بزرگان قبیله بَنو شَیصُبان(پیر مردی برای عمر بیشتر با قبیله عهدی بست)
داستان ترسناک:سه اتفاق ترسناک برای بازپرس (سه مکان که بخاطر جرم جولانگای شیاطین بود)
داستان ترسناک:اجنه برام لباس شب خواستگاری رو اوردن(پیمان جنی به نام هرجال قانسه)
داستان ترسناک:اتفاق عجیب و(ماورایی)ماموریتی از سوی اجنه ی مسلمان به سمت ما
داستان ترسناک:قبیله ی زوزو ساکنین باغ(موجوداتی ریز نقش اما شرور)